با نیازمندی های اینترنتی صبح اصفهان کسب و کار خود را رونق ببخشید

آگهی‌های ویژه

آخرین آگهی‌ها

آگهی‌ بیشتر...

آخرین مطالب وبلاگ

جالب چنگیزخان مغول

شاهین چنگیزخان مغول یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیر و کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می ...

داستان جالب پادشاه وتابلوها

پادشاه وتابلوها پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را به تصویر بکشد. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که ...

داستان جالب قضاوت نکنیم

قضاوت نکنیم پسر ۲۴ ساله ای که از پنجره قطار بیرون را می دید فریاد زد … پدر، ببین درخت ها دارند پشت سر می روند! پدر لبخندی زد و زوج جوانی که در آن نزدیکی نشسته بودند، با ترحم ...

داستان جالب شکایت دختر به پدر

شکایت دختر به پدر روزی روزگاری دختری به پدرش شکایت کرد که زندگی اش اسفبار است و نمی داند چگونه می خواهد آن را بسازد. او همیشه از جنگیدن و مبارزه خسته شده بود. به نظر می رسید درست زمانی ...

داستان جالب دو کوزه

مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می‌بست؛ چوب را روی شانه‌اش می‌گذاشت و برای خانه‌اش آب می‌برد. یکی از کوزه‌ها کهنه‌تر بود و ترک‌های کوچکی داشت. هر بار که مرد مسیر خانه‌اش را می‌پیمود نصف ...

داستان ضربه کوچک

ضربه کوچک مسافر تاکسی، آهسته روی شونه‌ی راننده زد، چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد… نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس… از جدول کنار خیابون رفت بالا… نزدیک بود که ...