حضرت سلیمان وجغد کوچولو روزی بود، روزگاری بود. حضرت سلیمان که فرمانروای تمام جانوران بود، با زنی ازدواج کرد. روزی این زن به حضرت سلیمان گفت: «یک قالیچهی قشنگ و یک رختخواب نرم از پر پرندهها برایم درست کن». در آن زمان جانوران هم میتوانستند صحبت کنند. خوب حضرت سلیمان پیغامی برای پرندهها فرستاد و […]
![](https://isfahanjobs.ir/wp-content/uploads/2023/12/Screenshot_۲۰۲۳۱۲۱۳_۱۸۴۸۲۸_Google-1.jpg)