داستان انگیزشی تسلیم نشو

تسلیم نشو

وقتی حس می کنید فقط سختی و مشکلات دور شما رو احاطه کردن باید به درون خود بنگرید و با کمک خداوند پتانسیل درونی خود رو در برابر مشکلات پیدا کنید .مگر می شود از انگیزه و داستان های انگیزشی سخن گفت و نامی از آقای نیک وویچیچ (Nicholas James Vujicic)نیاورد؟! کسی که وقتی چشم باز کرد خود را بی دست و پا دید. فقط برای چند ثانیه تصور کنیم ما هم بدون دست و بدون پا.اصلا برایمان تصورش امکان پذیراست؟ مسلما خیر.نیک از بچگی مورد تمسخر شدید توسط هم سن و سالانش قرار می گرفت وسعی می کرد از همه مخفی بماند واین برخورد ها باعث شد افسردگی شدیدی را تحمل کند و به فکر تمام کردن این زندگی بیفتد که در لحظه های آخر بخاطر علاقه ای که به پدر ومادرش داشت و ناراحتی آنها را نمی خواست ، منصرف شد.مادرش بیش از هر کسی با او صحبت می کرد و او را متوجه توانمندی های درونی اش می کرد.روزی که در اوج نوجوانی برای 200،300 نفر سخنرانی کرد را فراموش نمی کرد که در انتهای صحبتش چشمان اشکبار مخاطبانش را دید.چه شد؟چه کرده بود با این نوجوانان سر سخت که از او تشکر می کردن و او را زیبا می خواندند.این شروع فکر جدیدی بود که به ذهنش رسید . سخنران انگیزشی ! نیک وویچیچ متوجه توانمندی خود شد و در سن 17 سالگی موسسه زندگی بدون دست وپا رو تاسیس کرد و بعد از کتاب اولی که در 7سالگی نوشت، سه کتاب دیگر به نام های “مهار نشدنی ،قدرتمند باش،زندگی بدون دست و پا ” را به چاپ رساند.داستان نیک وویچیچ ، سخنران انگیزشی خود یک داستان انگیزشی واقعی است.مطمئن هستم که شماهم گاهی سوالات بسیاری از خداوند می پرسید و آرزو می کنید که ای کاش خیلی از چیز ها را نداشتید و در مقابل فقط یک چیز را داشتید اما لازم است بدانید که خداوند فقط به کسانی کمک می کند که به خود کمک می کنند یعنی بیشترین تلاش را برای رسیدن به هدف خود می کنند و هرگز از خستگی شکایت ندارند.

 

 

 

اشتراک گذاری

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *