داستان جالب یک لیوان شیر

یک لیوان شیر

پسرک با وجودی که فقیر بود، از راه دست فروشی امرار معاش میکرد تا بتواند برای ادامه تحصیل خود پول جمع کند. آخر شب فرا رسیده بود و او هیچ نفروخته بود، بشدت گرسنه بود و نمی‌دانست چگونه خود را سیر کند. فشار گرسنگی او را بی طاقت کرده بود، ناچار زنگ مغازه‌ای را زد و منتظر ماند تا با اندک پولی باقی مانده بود، تکه نانی بخرد. ولی همین که صاحب مغازه در باز کرد، پسر از روی دستپاچگی گفت: ببخشید خانم، آب دارید؟

خانم فهمید که پسرک گرسنه است. داخل مغازه رفت و یک لیوان شیر گرم برایش آوردو پسر از روی گرسنگی فورا شیر را تا ته سر کشید و بعد با خجالت دست در جیب خود کرد و گفت: خانم چقدر پولش می شود؟

خانم جوان دستی بر سر پسرک کشید و با لبخند گفت: خداوند به ما یاد داده است که بابت محبتی که می‌کنیم، پول درخواست نکنیم.پسرک تشکر کرد و رفت.

 

اشتراک گذاری
برچسب‌ها:

مطالب مرتبط

دیدگاهی بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *